خداحافظ می می
روز جمعه 31 فروردین با هم رفتیم ی جای مقدس تا با هم یه تصمیم بزرگ بگیریم
رفتیم تو حرم امام رضا تا از اقا کمک بخوایم تا به هردومون کمک کنه
به تو تا بتونی قبول کنی که جی جی مامان اه شده و تو خانوم شدی
و به من... به من دیوونه عاشق تا بتونم تحمل کنم نگاههای پر از حسرت تورو و دردی که تو قلبم داشتم
مگه میشه یادم بره مرتبه اول مک زدنت و لذتی که توی مادر شدن با همون شیر خوردن اول تو قلبم جاری کردی؟و هر بار همون حس و حال....
لحظه لحظه هایی که با هم عشق کردیم و تو با شیره وجود من رشد کردی و بزرگ شدی خوابیدی و خندیدی
واز همه مهمتر ارامشت بود موقع شیر خوردن
خدااااااا جونم خودت میدونی که هر وقت شیرم رگ میکردم تورو شکر میکردم بخاطر این نعمتی که به منو و بچم دادی
حالا هم ازت ممنونم که بهم توفیق دادی یک سال و ده ماه و ده روز به غنچه ام شیر بدم
و حالا ادامه ماجرا:ظهر رفتیم خونه مامان فاطی منم به سینه ام زردچوبه زدم و با هماهنگی قبلی دعوتت کردم که شیر بخوری..تا لباسمو زدم بالا یهو امیرعلی و ایناز و خاله نسترن و مامان فاطی گفتن اه ه ه ه جی جی مامان پی پی شده جوجه دیده تو بزرگ شدی اومده پی پی کرده
الهی فدات بشم که هاج و واج نگاه کردی و گفتی نشونم نده تخ شده پی پی شده
و این شد که دیگه نخواستی شیر بخوری
و یک هفته واسه خواب و بقیه مسایل اذیت شدیم ولی بدون خیلی خیلی این جدایی برای من سخت بود و همش کارم گریه بود ولی خداروشکر ی مرحله مهم رو پشت سر گذاشتیم دختر خوبم
الان که 2 هفته از شیر گرفتن میگذره تازه درد خودم اروم شده و شیرم داره خشک میشه
انشالله مامان و حلال کنی
عاشقتم عروسکم