9+9
دخترم عزیزم شیرینم!
9 برام عدد مقدسی شد وقتی فهمیدم تو دلم جا خوش کردی
که باید 9ماه منتظر بشم تا یه فرشته از پیش خدا بیاد بغلم!
اولین دیدارمون تو مطب دکتر با یه دستگاه سونوگرافی بود.تو اندازه یه لوبیا بودی...سحرآمیز برای من!
فقط 4هفته از پا گذاشتنت تو وجودم میگذشت که دیدمت که عاشقت شدم که با تمام وجود مراقبت شدم!
هفته 18 بودم که با هم بیهوش شدیم و من سرکلاژ شدم!
هفته 22 بود که تکون خوردنای قشنگت شروع شد...سکسکه هات بهترین ریتم دنیا بود واسم
باهم خوابیدیم بیدار شدیم غذا خوردیم نفس کشیدیم زندگی کردیم!
تا 37 هفته و 6روز باهم بودیم.نهایت شادی استرس و اتفاقات غیرمنتظره رو بهم هدیه دادی کوچولو خانوم
الان 9 ماه از اون روز میگذره تمام زندگیم شده آوینا!
غذا میخورم تا بتونم بهت شیر بدم
کنارت میخوابم تا تو آروم بخوابی
زنده ام چون تورو دارم
دخترم دوست دارم تا ابد....تا همیشه ........تا انتها